به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید حسن باقری از فرماندهانی بود که جنگ تحمیلی استعداد های نهفته و مغز متفکر وی را بیش از گذشته شکوفا کرد و به حق از جمله فرماندهان تاثیر گذار دفاع مقدس بود.
شهید باقری در زمان کوتاه حیاتش طراحی های دسته اولی را اجرا کرد و عملیات های بزرگی را شرکت کرد. وی در عملیات بزرگ رمضان که سال 61 با هدف بیرون رفتن قوای اسلام از مرز خود و تعقیب متجاوز انجام شد شرکت کرد و در آن مقطع فرماندهی قرارگاه نصر را بر عهده داشت. وی در زمستان همین سال خون پاکش به زمین ریخت و در راه خدا شهید شد.
آنچه پیش روی شماست روزنوشت های شهید حسن باقری است که در مدت عملیات رمضان نوشته است. این عملیات که همزمان با ماه مبارک رمضان و در گرمای طاقت فرسای جنوب انجام شد به سختی گذشت و این در روزنوشت این شهید عزیز قابل لمس است.
تیر 1361
در ستاد منطقه 8 برگزار شد که تغییراتی عمده در طرح صورت گرفت. در حاشیه سالشمار آمده است:[روزه نگرفتم.]
پنجشنبه 17 تیر 1361
ساعت ده و نیم رسیدیم قرارگاه که قرار بود جلسه داشته باشیم ولی مخابراتچیها خیلی پیامها را اشتباه داده بودند. ظهر با سرهنگ «حسین حسنی سعدی» صحبت کردیم. عصر هم جلسهای با فرماندهان تیپها و ستاد لشکر نصر داشتیم که الحمدلله نظرات خوبی مطرح شد. در حاشیه سالشمار آمده است. [روزه نگرفتم.]
جمعه 18 تیر 1361
در حاشیه سالشمار آمده است:[ روزه نگرفتم.]
شنبه 19 تیر 1631
در حاشیه سالشمار آمده است:[ روزه نگرفتم.]
یکشنبه 20 تیر 1361
جلسه مشترکی از قرارگاههای چهارگانه سپاه در قرارگاه فتح برگزار شد که راجع به عملیات نظراتی داده شد.
در حاشیه سالشمار آمده است:[ روزه نگرفتم.]
دوشنبه 21 تیر 1361
صبح جلسه ای با فرماندهان تیپها در قرارگاه فتح برگزار شد. آقای «احمد بیگدلی آذری» آذری قمی هم آمده بودند و آخر سر روضه خواندند. جلسه خوبی شد و حالی روحانی خوبی داشت. پس از آن عصر جلسه مشترکی برگزار شد که علمای حوزه علمیه قم حضور داشتند. آقای «محمدعلی» شرعی صحبت خوبی کرد و انگیزه ادامه جنگ را اسلام ذکر کرد.
در حاشیه سالشمار آمده است:[ روزه نگرفتم.] ساعت پنج اعلام آمادگی.
سهشنبه 22 تیر 1361
در حاشیه سالشمار آمده است:[ عملیات مرحله اول. روزه نگرفتم.]
چهارشنبه 23 تیر 1361
در حاشیه سالشمار آمده است:[ روزه نگرفتم.]
پنجشنبه 24 تیر 1361
پس از عدم موفقیت، برادر محسن «رضایی» مسأله یک قرارگاه تهاجمی و قرارگاههای دنبالهرو را مطرح کرد که از اول من خودم موافق کامل نبودم چون پس از چندی توان قرارگاه اصلی از دست خواهد رفت.
در حاشیه سالشمار آمده است: [روزه نگرفتم.]
جمعه 25 تیر 1361
در حاشیه سالشمار آمده است: [عملیات مرحله دوم رمضان. روزه نگرفتم.]
شنبه 26 تیر 1361
در حاشیه سالشمار آمده است: [روزه نگرفتم.]
یکشنبه 27 تیر 1361
در حاشیه سالشمار آمده است: [روزه نگرفتم.]
دوشنبه 28 تیر 1361
در حاشیه سالشمار آمده است: [ روزه نگرفتم.]
سهشنبه 29 تیر 1361
در حاشیه سالشمار آمده است: [روزه نگرفتم.]
چهارشنبه 30 تیر 1361
در حاشیه سالشمار آمده است: [روزه نگرفتم.]
پنجشنبه 31 تیر 1361، یک /شوال /1402 (عید فطر)
عصر آبگرفتگی دو طرف مقابل عاشورا به هم رسید. قرار بود که بچههای عاشورا و امام رضا(ع) عمل کنند که نشد. شب نیروها اکثراً در خط بودند. بر اثر آتش 34 شهید و زخمی دادند.
جمعه یک مرداد 1361
صبح با عزیز «محمدعلی جعفری» رفتیم قرارگاه کربلا، تا ظهر آنجا بودیم. راجع به عملکرد در شلمچه تصمیم قاطعی گرفته نشد و قرار شد در نصر با فرماندهان تیپها جلسهای گرفته شود و نتیجه مشخص گردد. ساعت پانزده جلسه گرفتیم. معلوم شد که ]لشکر[ عاشورا یک میسر کلی پیدا کرده است و «لشکر» امام رضا(ع) هم که اقدامات قبلیاش را انجام داده، گفتند که شناسایی بیش از این میسر نیست. به برادر محسن (رضایی) و سرهنگ (علی صیاد) شیرازی اطلاع دادیم، آمدند در جلسه شرکت کردند. مطالب را گوش کردند. برادر محسن (رضایی) گفت من احتمال قوی میدهم که محورهای بالا به بنبست برخورد کنند و نسبت به عملکرد این جا حسرت بخوریم و استخاره هم کردیم، این آیه آمد که خداوند میفرماید ما به کافران مهلت نمیدهیم و بهشت را پیش روی مؤمنان قرار دادیم. قرار شد بروند و عمل کنند. ساعتی که رفتند، حدود هجده و نیم بود.
شنبه 2 مرداد 1361
عملیات شب گذشته انجام شد که ناموفق ماند. هر دو تیپ برگشتند سرجای اولشان. تا ظهر خوابیده بودم. ظهر آقای (غلامحسین) جمعی آمد. صحبت کردیم. عصر با تیپها جلسه گرفتیم و مسایل را بررسی کردیم. از ساعت هجده در قرارگاه کربلا جلسه بود که شرکت کردم. بعد از جلسه با برادر رحیم (صفوی) صحبت کردم و مقداری با (مجید) بقایی و (محمدعلی) جعفری. ساعت بیست و چهار آمدم خانه.
یکشنبه 3 مرداد 1361
صبح دیر از خانه رفتیم قرارگاه کربلا. (محمدعلی)جعفری را فرستادم برود قرارگاه (نصر). قرار شد که محل قرارگاه (نصر) را تغییر دهیم. برادر محسن (رضایی) نظرش این بود که من بروم بماند. محسن (رضایی) گفت امروز برو مرخصی که ماندم. ساعت بیست و یک آمدم خانه. شب (غیور علی) قاسمی رفت مرخصی. صبح مادر پروین (داعیپور) آمد اهواز.
کد خبر 457961
تاریخ انتشار: ۳ شهریور ۱۳۹۴ - ۰۷:۱۸
- ۰ نظر
- چاپ
صبح جلسه ای با فرماندهان تیپها در قرارگاه فتح برگزار شد. آقای «احمد بیگدلی آذری» آذری قمی هم آمده بودند و آخر سر روضه خواندند. جلسه خوبی شد و حالی روحانی خوبی داشت.
منبع: فارس